سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هانگوگ نامه : گاه نگار روزگار دانشجویی در کره
سلام
امروز برای تمید ویزا رفتم به اداره مهاجرت. البته دیروز برای تهیه مدارک رفتم دانشگاه. مشکل کار گرفتن امضا و توصیه نامه استاد بود که باید می رفتم پیشش و او هم با آن اخلاق گندش. به قولی نه شیر شتر می خواهم و نه دیدار عرب ولی این دفعه دیدار عرب توفیق اجباری بود. خوب شد قبلش هم اتاقی هندی سابقم را دم در آزمایشگاه دیدم و او راهنمایی لازم برای مدارک ویزا را کرد. استاده تا من را دید با آن قیافه درهمش و در حالی که وسایلش را جمع می کرد گفت :ها ایشان چون سینیور هستند طبق رسوم کره ایی ها هر جور حرف بزند درست است! گفتم نامه امتحان دکترایم را امضا کردی گفت نه. امضای من را لازم داری؟ (مرده شور تو و امضایت را ببرند) زبان دومت چیه؟ فرانسه آلمانی ژاپنی ؟ بشین بابا ..... طوری مثل این که دانشگاه ما سازمان ملل است. برای خودش کلاس می گذاشت. چرا موضوعات درسیت را مشخص نکرده ای و ... زدم توی حالش که امتحانی که نمی دانم کی امتحان می گیرد و چه منبعی باید بخوانم ... یعنی خیلی کشک است . گفتم باید ویزایم را هم تمدید کنم در آن شلوغی اثاث کشی و گرفتاریش خوب روی اعصابش راه رفتم. عصبانی شد که حالا می آیی ؟ گفتم تازه2 روز دیگر مهلت ویزایم هم تمام می شود. به خودش سخت می گیرد بیخودی. حالا باید می آمدی ؟ چرا زودتر اقدام نکردی؟ اگر بورست برای امثال تمدید نشود باید فکر منبعی خارجی برای مخارجت باشی ؟ گفتم جمعه آمدم رفته بودی تعطیلات. کج فهم زودی گفت : یعنی به خاطر تو نباید می رفتم . عصبانی شدم ولی چیزی نگفتم ولی با کلمات بریده و نگاهی که نصیب شمر نکند گفتم نه یعنی این که من زودتر هم آمده ام. گفت تازه می شود 5 روز جلوتر. نامه ها را باید رییس دانشگاه امضا کند و ... طوری پرزیدنت پرزیدنت می کرد که انگار رییس جمهور برادر بزرگه آمریکاست. توی دلم گفتم اینجا که ایران نیست که باید از یک ماه قبلش بدو بدو کنی! تازه کارهای کره هم بیشترش فرمالیته است .سکوت کردم تا نامه ها را بگیرم و بعدش بگویم ... و بروم.باز هم صد رحمت به جیوتی هندی. کپی مدارک را داشت دادم به استاد تا از رویش بنویسد. معرفی نامه بورس و توصیه نامه را که نوشت . جیم کردم و رفتم کتابخانه مرکزی. یک دستگاهی هست چند سکه می اندازی و شماره دانشجویی و رمزت را می دهی و راحت برایت کارنامه و گواهی نامه اشتغال به تحصیل و ... صادر می کند. اصلا هم لازم نیست چشمت به این کارمند های محترم و محترمه بیفتد.من اصلا رییس دانشکده و گروه و... را نمی دانم کی هست. امیر آقای ما می گوید استادش شده رییس دانشکده ولی همان اتاق خودش هست و از آن اداهای ایران و اتاق رییس و وقت بگیر و تشریف ندارند و.... ندارد و اصلا ندارند. یاد دوران تحصیل خودم که می افتم حالم از کارهای اداریش به هم می خورد. چقدر اذیت می کردند که یک گواهی اشتغال به تحصیل صادر کنند و هر چلغوزی هم این وسط خودش را می گرفت و رییس بازی می کرد. چقدر دانشجو را تحقیر می کنند در ایران. بگذریم. پرینت های مهر شده را در کمتر از2 دقیقه از ماشین گرفتم و رفتم اداره ای که شبیه ارتباط با صنعت دانشگاههای ایران است. اسامی را گشتم دیدم چیزی از اسم بورس ما نیست. از یکی از کارمندان پرسیدم کی مسوول این کار است بغل دستیش فوری گفت من من و نامه هارا گرفت و تعارف کرد بشینم و در شاید 5 دقیقه تاییده بورس را صادر کرد و خودش برد و امضا کرد و از پشت میزش بلند شد و آمد آن را به دستم داد و رفت.همین به همین راحتی! مدارک فراهم شد. کسی به این استاد من بگوید که باورش شده دانشگاه کاخ سلطنتی است و باید از هزار توی ندیمان و ... بگذری. رییس دانشگاه کجا می آید نامه امضا کند. برای خودش صفا می کند. بیشتر کارها را ماشینی کرده اند و اصلا هم مثل ایران این قدر کارمند دفتری ندارند.اصلا من در این 2 سال اداره ای به اسم آموزش ندیده ام. فقط یک تحصیلات تکمیلی دارد که خانوم مسوول بخش خارجی ار بیکاری تا کسی را می بیند گیر نشستن و حرف زدن به او می دهد. البته به وقتش هم کار می کند.
کل دیپارتمان یا گروه زیست هم 3 کارمند دارد که یا نمی دانند موضوع از چه قرار است و یا می گویند برو پیش استادت یا که با موبایلشان حرف می زنند. فهماندن یک حرف هم با مخلوطی از انگلیسی ( با کلمه جمله ساختن) و کره ای و مقادیری فحش به فارسی البته توی دلم کار حضرت فیل است. در نوشته بعدی از شرایط ایران می نویسم تا کمکی مقایسه کنید.
در اداره مهاجرت هم دوست کرد ولی ترکیه ای را دیدم با رفیقش آمده بود برای تمدید اقامت. چقدر پسر با ادب ، خوش برخورد و اتفاقا خوش تیپی است و کلی هم مومن. اسمش هم فارسی است : شناس .بر خلاف سال قبل که برای خروج از کره آمده بودم دانشجو ها را جدا کرده بودند. خوب یعنی احترام می گذارند به ما..
ما 3 نفر بودیم اگر نه واویلای کارگر های تایلندی و ویتنامی و اندونزی و ... بود و با همه شلوغی کارها مرتب و سریع انجام می شد.
مرد مسوول مدارک را نگاهی سر سری کرد و کلیپس زد و تمام. پرسید چقدر تمدید کنم گفتم یک سال . بیشتر هم جا نداشت . گذرنامه ام هم همان موقع باطل می شود.
آقا شناس روز برات (15 شعبان) را تبریک گفت و چند کلامی حرف زدیم و بعدش هم خداحافظی.
به همین سادگی. تازه جیوتی می گفت ما 3 نفر بودیم یکی مدارک نداشت برای هر 3 نفر یک سال تمدید کردند .حالا بیا به این استاد ما حالی کن زمانی که تو درس می خواندی گذشته. خداییش کره آن وقتها از ایران درب و داغون تر بوده است. الان از لحاظ سرعت کارها خیلی خوبند و کارمندها به ارباب رجوع احترام می گذارند. همه دوندگیها را کارمند می کند و آخر سر نامه ات را تکمیل شده به دستت می دهد با کلی خم و راست شدن اضافه.
این هم بگذرد.

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/6/6ساعت  3:54 عصر  توسط سید جواد 
      نظرات دیگران()

    <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آندونگ1
    [عناوین آرشیوشده]