سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هانگوگ نامه : گاه نگار روزگار دانشجویی در کره

به خاطر اخراجیها:

سلام آقای دهنمکی یا مسعود خان یا آق مسعود یا ...

نمی دانم دقیقا کی برای اولین بار اسمت را شنیدم ولی زمزمه ها وقتی شدید شد که فائزه خانم دل نگرانیش دوچرخه سواری بانوان بالا شهری بود و فریاد واویلای حقوق زنان و داد و بیداد شما و انصار حزب ا... که بیراهه می روید بانو و من تازه دانشجو برایم سنگین بود درک هر دو طرف و انکار هر دو هم برایم بهترین بود هر چند بدم نمی آمد در زمانی که گنده مویی بالای لبم روییده بود گاه گاهی خودم را قاطی آدمها کنم، و گذشت تا شبی شد که فردایش انتخابات ریاست جمهوری بود و خوابگاه پر شده بود از یا لثارات با جلد سبز رنگ و همه جا ریخته شده بود و می گفتند پر از فحاشی به خاتمی است و من با خودم می گفتم از کجا پول آورده اند این همه چاپ کرده اند و دوستی هم همین نشریه را دلیل رد سید می دانست و من تا پاسی از شب به استدلال پرداختم که اشتباه می کند و توانستم برای فردایش یک رای به آرا سید اضافه کنم وخودم را حامی عضوی از سه سید فاطمی بدانم و هنوز هم رای آن زمانم را درست می دانم  هر چند که 8 سال بعدش چنان برگشتم از گروه حامیش که به اصولگراترین نامزد این دوره رای دادم و از آن هم هرگز برنخواهم گشت.

راستش را می خواهی هنوز هم از آنهایی که در دانشگاه با شما بودند بدم می آید.شاید مسلمانی آنها را هم قبول نداشته باشم.فقط جانماز آبکش هایی بودند که بلد بودند بچه مسلمانها را فراری بدهند.آنهایی که دو رو بودند که دیگر هیچ.راستش را بخواهی قبل از دانشگاه عضو فعال بسیج بودم ولی بعدش ...!

می دانی چرا؟ وقتی ریش داشتم(فقط برای خاطر خودم) و جایی از دانشگاه کار داشتم که آن وریها بودند حتی تحویلم هم نمی گرفتند و جواب سربالا می گرفتم و وقتی ریشم را از ته می تراشیدم( باز هم فقط برای خاطر خودم) این وریها تحویلم نمی گرفتند و شاید بچه سوسول را دست به سر می کردند.

یادم نرود بگویم از هردو بدم می آمد و می آید هنوز.هیچ کدام نمی خواستند من خودم باشم.نمی دانستم منی که چیزی دیگر در باطنم هستم چرا باید بی دلیل مطرود باشم به خاطر ظاهری که هیچ تعصبی و فکری به خاطر آن نداشتم.بگذریم.

برنده میدان که آمد دوستان هوی متال با انگشت، شاخ شیطان می کشیدند و مسخره ام می کردند که دیدی برادر چطور پوزتان را زدیم . و برادران ریشوی مذهبی هم به چشم  منحرفی که با یک بی دین ضد اسلام همراهی کرده است (حالا چرا همه اش راستی ها خود را مسلمان می دانند نمی دانم) و گذشت آن دوران و کوی دانشگاه شد و من باز هم نفهمیدم چه شد ولی خوب فهمیدم که باز هم من و امثال من ابزار معامله و چانه زنی دو طرفیم به درک که چه بر سر ما می آید و گذشت این دوران دردانشگاهها و من سرگردان به دنبال گریزی از آنچه دوست نداشتم و هنوز هم ندارم آمدم به غربتی بی بدیل تا بازهم درسم را بخوانم ولی این بار آسوده از این که این بار دانشگاهی که در آن درس می خوانم طعمه بازیی سیاسی نخواهد شد و من هم ناخواسته قربانی نخواهم شد.

اما چرا اینها را می نویسم؟قبل از آنکه از اخراجیهایت بگویم باید می گفتم من نه زنگی بودم و نه رومی ولی همانند دیگر دانشجویان و جوانان به اسیری جنگ این گروهها می رفتم بی آن که بخواهم. من و هزاران و شاید میلیونها مثل من به همه چیز این کشور وفادار بودیم و هستیم :به دینش ،به ملیتش، به فرهنگ جنگش ...ولی هیچ وقت محلی از اعراب نداشته ایم و نداریم و فکر می کنم نخواهیم داشت.

اخراجیهایت (یا شاید بگویی اخراجیهای مجید سوزوکی) را که دیدم خیلی به دلم نشست و با آنها همذات پنداری کردم نه به دلیل آن که مثل آنها پر دل و جراتم یا خلاف کرده ام و یا ...(من بچه مثبت همیشه دانشگاهی که مال این حرفها نیستم) نه، به خاطر این که همه می خواهند خودم را اصلاح کنم خودم را منطبق کنم بر اصول رایج.مصلحت بین باشم .کمی جلو زبانم را بگیرم. زیاد رک و راست و حسینی حرف نزنم.بله چشم شما راست می گید و ...این حرفها را یاد بگیرم و در یک کلام خارج از سیستم رایج نباشم (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو).آنها در سیستمی بودند که نمی خواستند تابع آن باشند چون معیارهای آن را (به حق یا ناحق) برنمی تابیدند و امثال من هم اگر اینگونه باشیم اسممان بدجوری خط می خورد.

می دانی وقتی بلد نباشی تظاهر کنی مثل حاج آقای فیلم مثل بزغاله و سوزوکی و باقالی و دکی و ... از همه جا رانده می شوی.کسی تحویلت نمی گیرد.یک اخراجی هستی که هیچ جا راه نداری.اصلا این فیلم را چرا جشنواره تحویل نگرفتند؟چون جنگ فیلمت را همه حاجی ها و سید ها راه نبرده بودند.قهرمانها دیگر دائم ذکر نمی گفتند.فحش هم میدادند.اصلا بلد نبودند "شهری" باشند.دوستان روشنفکرت هم که اصلا این طور فیلم ها را برنمی تابند که شهادت و جبهه تاریخش تمام شده است و باید دنیایی نو ساخت ولو بر روی کمر شکسته مردمانی که زیر بار آن ساختن له شده اند و به هیچ انگاشته شده اند.باید برایشان از "مرغ" بگویی و چلو مرغ.

نمی خواهم بگویم فیلمی داشتی پر از جلوه های ویژه و حرکات بی نظیر دوربین.خیر.اگر آن را با میم مثل مادر مقایسه کنیم خیلی از نظر من از این بابت کم می آورد ولی میدانی این فیلم خارج از الگو بود.سیستم شکنی بود.

از کرخه تا راین،میم مثل مادر ... خیلی روی من تاثیر گذاشتند و اشکم را در آوردند نمی دانم این چند تا فیلم را چند بار دیدم و هربار بغضم در تنهایی ترکید ولی اخراجیها اولش خنداندم و تا آخر ها هم دست از آن برنداشت ولی ناگاه بغضم را ترکاند نگو که خنده های اول بیشتر برای افزایش کنتراست بود تا آخر کار خوب اشکت را در آورد.یادم نمی رود برای یکی از همین جبهه رفته ها می گفتم که فلان دوستم فلان کسش اول شهید... است که مهر تاییدی باشد بر خانواده دوستم و خودش .چیزی گفت که یعنی طرف کسی نبود چیزی تو مایه همین مجید سوزوکی و بدجوری شک به دلم افتاد در مورد این جور شهید ها و حالا مطمئن شدم که هیچ ارزش این شهید پیش من بیشتر از گذشته شده است(من کی باشم؟خدا او را کفایت می کند).

حتی همین الانش که از 4 صبح هم گذشته است دارم به صدای فیلم گوش می دهم و هر چند، چند باری شده است که آن را دیده ام ولی بازهم اشکم در می آید.شاید هم اثر غربت است که این طور دل نازک شده ام من که قبلا این طور نبودم!!!

احساساتم از اول اجازه نمی داد و نمی دهد که درست بنویسم و آنچه را در درونم می گذرد بیان کنم.سعی کردم ولی مطمئنم نتوانستم.

شاید بپرسی فیلم را چطور بدست آوردی؟از یک وب سایت دانلود کردم و ممنون آنها هم هستم نه به خاطر این که کاری غیرقانونی کردند و حق و حقوق تو و همکارانت را برده امد بلکه به خاطر این که به من فرصتی دادند تا با این فیلم ولو برای چند دقیقه ای بیشتر فکر کنم و متحول شوم.این را هم می دانم که این وب سایت ها زیاد برای ایران کاربردی ندارند چون سرعت اینترنت ایران به حد کافی خوب هست ولی آنهایی که سی دی فیلم را توزیع می کنند شاید حتی لایق نامرد هم نباشند در حالی که فیم اکران می شود.شاید دشمنان تفکر جبهه هستند یا منفعت طلبانی که از نشر سی دی سود می برند یا حتی همفکرانی که این گونه اندیشیدنت را نمی پسندند .

در پایان هر چه هستی و هر چه خواهی بود برایت در این امر فرهنگی آرزوی توفیق دارم باشد که رضای خدا را بدست آوری.ان شا الله

 

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 86/1/25ساعت  9:2 عصر  توسط سید جواد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آندونگ1
    [عناوین آرشیوشده]