سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هانگوگ نامه : گاه نگار روزگار دانشجویی در کره

سلام

چیه تعجب کردید؟ شهید صدام! فحش ندید و بی خودی هم عصبانی نشویدو تا آخر قصه با من باشید .

ظهر روز شنبه گذشته که تعطیل بود رفتم تا فروشگاه هانبیت نزدیک اتاقم. چند روزی هست که از خوابگاه اساس کشی کرده ام و حالا تنهای تنها البته اگر به کامپیوترم اهانت نشود زندگی می کنم. کلی خرت و پرت باید برای یک اتاق بگیرم و تا به حال 200 هزار تایی پیاده شده ام و فکر کنم 300 هزار تا هم بشود. خدا بخیر کند با اجاره و پول گاز و برق.اینترنت هم ندارم که اگر بخواهم  بگیرم 30 هزار تایی در ماه می شود. و اگر مخارج ادامه پیدا کند باید کل بورسم را فدا کنم. می گویید می خواستی از خوابگاه نروی. رفتم چون راهم خیلی دور بود .پول غذا می دادم و نمی توانستم بخورم.آخر مگر می شود غذای کره ای هم خورد. هر از چند گاهی هم یک بامبولی در می آوردند که دانشجویان بروند کلاس 10 دقیقه انگلیسی. به من چه دانشجوهای کره ای مشکل زبان دارند ما خارجی ها را هم مجبور می کنند !تازه کی ساعت 10 شب گشنه و خسته می تواند برود ادا بازیهای آنها را ببیند یا هلو ها آر یو بکند.یک بار کارد کی کار نمی کند .یک بار12 شب در ساختمان خودکار به روی همه بسته می شود و تازه از آزمایشگاه برگشته باید نگهبان را بیدار کنی تا کارد بزند. یک بار سلف می نویسند کره ای اینجا بنشیند چینی اینجا بقیه خارجی ها این ور .هر چند برای غذا نمی رفتم ولی گاهی همان برنج خمیرش را می شد بخوری. دانشجویان کره ای هم ماشا الله ماستند! امروز می گویند چپ برو می گویند چشم.فردا می گویند راست برو باز می گویند چشم .اصلا اینها به خاطر فرهنگ بزرگ سالاری حاکم یاد نگرفته اند یک بار بپرسند :چرا؟

 

بگذریم. دم ساختمان که رسیدم (کره ایها به این مدل ساختمان 2-3 طبقه که بیشتر دارای تک اتاق برای دانشجو ها و مجرد هاست بیلا می گویند).یکی از بچه های خوب پاکستانی رسید و به رسم خودش به جای دست دادن مارا بغل کرد. بعدش رفتیم طبقه پایین پیش آن دوست دیگر پاکستانی که همان بیلا ساکن است و در حقیقت همه کارهای من را برای پیدا کردن اتاق و اسکان کرد چون کمی کره ای می داند.

حضرت آقا مثل مرغ کرچ رفته بود زیر پتو و تازه هیتر را هم روشن کرده بود. گرمکن کف هم که روشن بود(در کره گرمایش از کف اتاق است چیزی شبیه اینچ حمام ها در ایران که 10-20 سال قبل آب گرم در کف هم جریان داشت و حمام را گرم می کرد).می گویم بلند شو اعتراض می کند تو اینسومنیا داری( بیماری بی خوابی یا شاید کم خوابی؛ راستش شبش خودم تا 3 بیدار بودم فیلم و همین سریال باغ مظفر را می دیدم و ظهر11 بیدار شدم). هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که 3 تا دیگر هم از راه رسیدند نگو که بریانی پخته است و دوستانش را دعوت کرده است.( بریانی چیزی شبیه استامبولی با مرغ و نه گوشت است که کلی ادویه مثل کاری و فلفل سیاه به آن اضافه می کنند). اول با هم اتاقش را مرتب کردند و بعد هم نشستند که ناهاربخوردند.خواستم بروم اصرار کرد که بمانم.گفتم که تازه صبحانه!!! خورده ام گفت باشد.خواست غذا جا کند دیدم بشقاب کم دارند و طبق رسم خودشان هر دو نفر از یک ظرف می خورند.از این کارها اصلم خوشم نمی آید (کره ایها هم از یک ظرف با قاشق ها و سیخ های (چاتکارا) خودشان غذا می کشند).گفتم می روم بشقاب بیاورم کم است. پرسید اینجا کافر نیست .گفتم من هستم (البته به شوخی- شاید هم باشم خدا می داند) .حین غذا بود نمی دانم چی پرسیدند که حرف به صدام کشید .می گفتند که نباید او را می کشتند و اعدام او به دست آمریکایی ها و نه مردم عراق انجام شد و صدام شهادتین را قبل از مرگش گفته است و از کارهای گذشته اش توبه کرده بود .گفتم مگر این همه جنایت را می شود با توبه جبران کرد .دست کم 1 میلیون ایرانی ( این را یک بار خواندم که عبدالعزیز حکیم گفته بود و تازه بعدش هم خواسته بود ایران پیگر غرامت از عراق نشود) را کشته است و چند هزار کرد را در ایران و عراق شیمیایی کرده است و کشته است و شیعیان عراق را کشته است و به کویت حمله کرده است چطور توبه اوپذیرفته می شود.گفتند خدا می داند و تنها خدا توبه را می پذیرد و ما در مقامی نیستیم که بگوییم که توبه چه کسی پذیرفته شود.عصبانی شدم گفتم : پس توبه فرعون هم قبول است در حالی که قرآن خلافش را می گوید.دگری گفت رحمت خدا در دست اوست و او می تواند هر کسی را ببخشد .گفتم خدا خرد مطلق است و کاری خلاف عقل از و صادر نمی شود.غیر ممکن است بپذیریم که خدا این همه جنایت را به صرف گفتن شهادتین قبل از مرگ نبیند و بتواند از حق الناس بگذرد .چون اصلا نمی تواند.خوب شد یکیشان گفت اگر فرشته مرگ راببینی می آیددیگر توبه ات قبول نیست.گفتند خدا رحیم است گفتم اگر خدای شما صدام را عفو می کند من آن خدا را نمی پذیرم و قبول ندارم خدای من متفاوت است .گفتند خدا یکی است.گفتم یکی هست ولی به تعداد افراد روی زمین بسته به ذهنیتشان و درکشان، خدا تفاوت دارد و خدای من خیلی با این خدای شما متفاوت است. آرامتر که شدم گفتم خدا از حق الله می گذرد ولی از حق الناس نمی گذرد و ممکن نیست حق این همه مردم را ضایع کند مگر نگفته است که اگر یک فرد را بیگناه بکشید انگار همه را کشته اید. گفتند البته چرا ولی گفته اند اگر عفو کنید برای شما بهتر است گفتم این در مورد مساله فردی است و نمی شود برای این مورد به کار بردش. گفتم ایران هر روستایی دور افتاده که می روی پرچمی برافراشته می بینی.پرسیدند یعنی چه ؟گفتم یعنی یک شهید است .یک جوان است که به دست صدام کشته شده است .شما که دور از قضیه بوده اید راحت می توانید از این حرفها بزنید که مفتی های دین به دنیا فروخته یان می گویند.مثالش خودم است که در جبهه های جنوب غرب بود و ما یک ماهی از او هیچ خبری نداشتیم و بعدا او را در بیمارستانی در شمال غرب ایران پیدا کردیم. پرسیدند چرا شمال غرب.ببینید چقدر از جنگ و شرایط آن بی خبرند. فقط گفتم چون جنگ جنوب بود. تازه چه تحویل دادند چیزی مثل یک جنازه از یک جوان قوی.با گلوله مسلسل تانک او را زده بودند نه مسلسل دستی که از یک طرف شکمش وارد و از طرف دیگر رفته بود بیرون و 10-15 سانتیمتر از کل روده اش را برده.تازه بعدا که برگشت جبهه با ترکش توی بدنش و شیمیایی شدن برگشت. کوچکترین صدایی ناراحتش می کند و اگر عصبی و عصبانی بشود از درون خون ریزی می کند. باور نمی کردند پرسیدند واقعا شیمیایی استفاده می کرد.گفتم کردهای ایران را در سردشت و عراقیش را حلبچه شیمیایی کرد و این مناسبت یک روز بین المللی علیه سلاحهای شیمیایی است و اینها نمی دانستند .  گفتم تازه در انتفاضه عراق چقدر شیعه در جنوب کشت و پرونده الدجیل کوچکترینش بود که اهالی یک روستا را به خاطر تیراندازی به صدام قتل عام کردند. یکی خواست توجیه کند گفت اگر اهالی شهر تو در ایران علیه حکومت مرکزی قیام کنند و بخواهند جدا شوندچه باید با آنها کرد گفتم باید سرکوب شوند و گفت او هم این کار را کرد گفتم به خاطر یک تیراندازی ساده اهالی یک روستا را نباید از زن و بچه و مرد کشت ودیگر بیراه زدند به عراق که چرا آیت الله سیستانی حکم جهاد نمی دهد ؟ گفتم اگر بدهد که عراق در آتش می سوزد ( دقت کنید ablaze را بکار بردم نه burn  را )  کشتار می شود و پرسیدم آنهای شما که دادند چکار کردند.گفتند الان هم آمریکایی ها مردم را می کشند  .گفتم بله ولی شرایط خیلی در این صورت فرق می کند و کسی راه نجاتی ندارد( چطور می توانستم بگویم دارد خون مسلمانان و به ویژه شیعیان را حفظ می کند—شما می توانید تصور کنید حکم جهاد با دستان خالی و آمریکایی های کاملا مسلح و بی خیال نسبت به جان مسلمانان چند میدان ژاله در یک روز در هر گوشه عراق و آن هم با همیاری وهابیون مسلح ایجاد می کند. گفتند الان هم مردم را آمریکایی ها می کشند گفتم بله ولی الان بیشتر بمبگذاران وهابی هستند که با پول عربستان مردم را می کشند و سعودی ها و ملک عبدالله و مبارک با رسانه های کثیفشان دوست ندارند اکثریت مورد ظلم اکنون به قدرت برسند .گفتند الان شیعه ها سنی ها را می کشند گفتم از هردو طرف کشته می شوند . بیشتر شیعیان را می کشند سعودیها نمی توانند این واقعیت را بپذیرند که اکثریت به قدرت رسیده است و می ترسند دیگران هم که در کشور های عربستان یمن بحرین  اردن هستند سهم خواهی کنند.

کلی حرف بود و همه جزییات را ننوشتم و دقیقا هم نتوانستم پرسش و پاسخ ها را بنویسم و الان هم یک و نیم شب است و وقت خواب است چون فردا اول هفته است و روز کار. اما قبلش یک دعا دارم شاید در این ساعت شب مقبول افتد شما هم  همراهی بکنید.

الهی آنان که صدام را شهید می دانند را با شهید صدام! در قیامت محشور بفرما و آنها را در همان جنتی وارد بفرما که رهبرشان را وارد می نمایی باشد که از حوریان آن جنه بهره مند گردندو همیشه شاکر پیروی از صدام عزیزشان باشند.الهی آمین!

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 85/10/25ساعت  4:5 صبح  توسط سید جواد 
      نظرات دیگران()

    <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آندونگ1
    [عناوین آرشیوشده]