سلام
دیشب میهمانی خداحافظی یکی از تکنسین های آزمایشگاه بود . قرار است برود یک شرکت بیوتک کار کند. بهتر این چند ماهی که مانده کسی جیغ جیغ نخواهد کرد.یک بار از دوستش پرسیدم این خانه هم همین طوری است؟ با تاکید گفت :ننننننننننننننه. از شوهرش می ترسد. شوهرش هم آرمایشگاه بغلی کار می کند روی یاخته های بنیادین یا دراگ دیسکاوری یا چیزی توی همین مایه ها
من و بویان دیر رفتیم.وقتی وارد شدیم منشی گروه دم در منتظر ما بود.یک رستوران چینی در گونگ دنگ. رهبر گروه ما هر بار کسی می رود آنجا میهمانی می گیرد.ما هم دیر رفتیم تا از برخی خوراکهای خوشمزه در برویم! این خانم جیغ جیغو هم چه مودب و ساکت کنار رهبر گروه نشسته بود.مثل موش آبکشیده کز کرده بود. مدیر گروه ما که از همه مسنتر و بالاتر است هی حرف می زد.خوراک دریاییش را با یک کلکی در رفتم. بوی جوهای کثیف آب را می داد. بعدش یک خوراکی بود که گوشت خوک هم تویش بود. چند تکه قارچ را برداشتم. آب پز و بیمزه. یعنی همه تلاششان را این آشپزهای شرقی می کنند تا با یک خوراکی خوب یک غذای بدمزه وبد بو درست کنند.البته خودشان که کلی حال می کنند.
میگوی سرخ شده در سس فلفل آوردند که خوب بود. بقیه که فقط پوسته میگو را جا گذاشتند و هر چی توی دل و روده اش بود خوردند.بعدش هم یک مخلوط با همان ترکیبات قبلی البته این بار با کلی فلفل قرمز که چه اشتباهی کردم برای این که نشان بدهم من هم با شما غذا می خورم چند تکه قارچ و کاشیو برداشتم و خوردم و چه آتشی به زبان و دهانم افتاد. خوب شد بعدش چای چینی سرو کردند و کمی نوک زبانم را مخفیانه توی آن شنا دادم تا کمی آرام شود.بعدش هم غذای انتخابی بود. خانم پیشخدمت گفت: من برای خارجی ها کی سه میانگ پیشنهاد می کنم. یک نوع خوراک با مرغ و کم فلفل. نمیشد توضیح داد مرغ و خوک فرقی ندارد. نحوه کشتار هم مساله ساز است. بعد سوزش زبان خطر کردم گفتم نه جومپونگ می خورم. رشته کره ای با چند تکه هشت پا و 2-3 صدف شناور در دریایی از آب پر فلفل قرمز. کلی حظ کردند این را سفارش دادم چون بیشترشان هم همین را سفارش دادند.به آرامی تکه های هشت پا و صدف ها کنار گذاشتم و با تلاش بسیار رشته ها را خوردم. اینها که آبش را هم سر می کشند.یعنی کاسه را بالا می برند و هورتی آب فلفل را بالا می کشند. این جومپونگ از آن خوراکهای کره ای هست که وقتی می خوریش روم به دیفال باید یک بسته دستمال کاغدی کنارت باشد و هی آب دماغت را پاک کنی . ولی خودمانیم گاهی این تندی زیاد هم ای حالییی می دهد (قابل توجه آرش).
بیشتر از 2 ساعت ما نشسته بودیم این رهبر گروه هم حرف می زد. هی کره ایها می گفتند برویم هی می گفت نه و اینجا باید مثل بچه آدم مودب بنشینی و گوش بدهی چرا؟ چون بزرگتر می گوید. خانک دکتر مین هم هی حرف می زد. پسر کره ای کنار دستم گفت : مست شده نگاه لبهایش کن چطور تکان می خورد. دقت کردم.یک لحظه حس کردم گنجشکی است که دارد جیک جیک می کند.از بس لبهایش تند تکان می خورد. این خانم دکتر گروه یک عرق خور حرفه ای است. دکتر جانگ که سر گروه من هست شنگول به نظر می رسید چون دوست دارد الکل بخورد.البته قبل شام حالش حسابی گرفته شده بود. چون ما مقاله ای رابرای یک ژورنال آماده کرده بودیم و داده بودیم دکتر لیو یا همین رهبر گروه ان را بخواند و چون ادیتور این چیف آن است بعد چند ماه گفته بود نه من اجازه نمی دهم برای این مجله بفرستید و بفرستید برای اینی که من می گویم. چون سرگروه هم هست دیگر نمی شد کاریش کرد و دکتر جانگ چون زیر دستش هست اجبارا قبول کرد. خودم هم فکر می کردم تا الان مقاله برای چاپ رفته است.البته دکتر جانگ گفت از این به بعد کار خودم را می کنم ببینم دکتر لیو چه می کند!لات شده.
چند بار هم مجبورم کرد حرف بزنم.یک بار گفت شما ایرانیها با کدام ملت نزدیکترید یا آنهار ا دوست دارید؟ می گویند شما با هندی ها هم ریشه اید و ..گفتم این طور می گویند البته نه همه آنها و داستان انشعاب آریایی ها به آلمان و ایران و هند و باز انشعاب سه گانه در ایران به پارت (خراسان قدیم) و ماد(کرد ها) و پارس ها را گفتم و یادآور شدم به دلیل چیرگی پارس ها بر دیگران شما ایران را با نام پرشیا می شناسید.وقتی گفتم ایران دست کم 3 برابر الان بوده گفت ما هم زمانی بر بخشهایی از چین حکومت کرده ایم. گفتم این زیاد دور نیست نمیداند ما در گذشته نزدیک قاجار افتخار آفرین را داشته ایم. به هر حال گفتم ما ایرانیها در دنیا تنهاییم و به هیچ ملتی احساس نزدیکی نداریم.(به نظر شما آیا ملتی هم هست دوست واقعی ایران باشد؟)
گف تو چی؟ نژادت چیست؟ گفتم من سیدم.از نسل پیامبر محمدم. گفت چیزی مثل شاهزاده(با خودم گفتم تو این طور فکر کن) و من حرفت را باور می کنم چون تو با بقیه که دیده ام فرق داری!!! شاید زیادی الکل خورده بود
گفتم ما همه جا هستیم. همه کشورهای اسلامی دست کم برای همین محدود به نژاد خودمان را نمی کنیم ولی من ایرانیم.امروز هم دخترهای شیطان آزمایشگاه توی راهرو شاهزاده صدایم می زدند.
بعد مدتی دوباره گیر داد: خطای نوع اول و دوم یعنی چه؟ گفتم نمی دانم. گفت خجالت بکش . تو آمار هم خوانده ای؟ گفتم بله پیشرفته اش را در دوره ارشد(البته الان پسرفته اش هم یادم نیست) .قبلش هم یک به یک از کره ای ها پرسید.بعد مدتی از همه پرسید چیزی نمی خواهید بگویید؟ گفتم چرا من یک سوال دارم؟ با اشتیاق گفت چی؟ گفتم: خطای نوع اول و دوم یعنی چه؟ همه به او خندیدند.
یک دفعه گیر داد تو دوست دختر داری؟ من هم مثلا انگار نگرفتم گفتم کی؟( آخر جز من و بویان کسی دیگر بود که به انگلیسی به او چیزی بگوید؟بویان که زن دارد) گفت تو. گفتم نه. من هم خجالتی گویا حسابی سرخ شده بودم.این همه دختر مجرد اطرافت نشسته اند بد است دیگر.بعد که آمدیم بیرون بویان گفت چهره ات مثل آدم خجالت زده به نظر می آید. البته این یک سوال رایج در کره است. همان اوایلی که آمده بودم خانه استادم که بودیم بعد شام البته چند سال قبل گفت تو دوست دختر داری؟ داشته ای ؟ گفتم نه. او هم که الکل رویش بی تاثیر نبود جلوی همه گفت چه آدم بدبخت و بی چاره ای هستی! و تا مدتها بعدش حسابی از او متنفر بودم. البته بعدش فهمیدم زیاد نباید به دل گرفت چون بیشتر کره ایها فردای میهمانی یادشان نمی آید دیشب چه گفته اند.
یک نکته:حرفش هم زیاد بی راه نیست. پیش از 30 سالگی دست کم کسی را پیدا کنید و قرار مدارهایتان را بگذارید اگر نه بعدش خود درگیری پیدا می کنید.نمی دانید اصلا می خواهید یا نه!!!!
دکتر لیو از خاطراتش در امریکا گفت و این که سال 1975 در خانه یک ایرانی به نام کامران اتاق اجاره کرده است و کمی هم فارسی یاد گرفته است و البته هر بار بحثی می شود می گوید : من یاد گرفته ام بگویم من کره ای هستم. می گفت فرش بزرگی کف اتاقشان پهن می کردند و روی آن می نشستند. برای این که اسمش هم یادم باشد بهم گفته بود بگو: کام come ران run
به هر حال دیشب با سردرد رستوران را ترک کردم و بعدش هم اتاق چرت وسط فیلم زدم و بعد چتی طولانی با خانواده بعد مدتها با سردرد خوابیدم.
الان هم 3 شب است بروم شام سحری صبحانه چیزی بخورم.
خدانگهدار
نوشته شده در پنج شنبه 87/9/7ساعت 9:35 عصر  توسط سید جواد
نظرات دیگران()