سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هانگوگ نامه : گاه نگار روزگار دانشجویی در کره
سلام
من بی خبر رفته بودم ایران و الان هم برگشتم یعنی برگشته ام و درست هفته قبل در چنین شبی توی هواپیما بودم . امیر آقای ما هم درست الان در بین هوا و زمین است و ان شا الله حدود 10 صبح امروز دوشنبه باید در اینچون به زمین بنشیند. طفلک ازدواج کرد و برای همین یک هفته دیرتر از من برگشت. مبارکش باشد. چرا طفلک؟ چون یک شنبه از زور عاشقی یادش رفته بود بلیطش برای تهران 10 صبح است و 22 تومن جریمه داده است و یک و نیم ظهر پرواز کرده است. امان از عاشقی!
من هم هفته قبل 1.5 پرواز داشتم  و برای احتیاط بلیط قطار هم امیر برایم گرفته بود که اگر پرواز داخلی لغو شد  با قطار بروم و من هم فرصت نکردم آن را لغو کنم که این هم 22 تومن برای من آب خورد.
خوب شد حرف امیر و اهل خانه را گوش نکردم و برگشتم.گویا این یک هفته همه اش باز برف و سرما داشته اند. من که در همان 4 هفته به حد کافی سرما و آمپول خوردم. خداییش این آخری 1میلیون و 200 بد جوری درد گرفت.حتی اینجا هم که آمدم تا مدتی درد می کرد.حسابی ما را هم خونین و مالین کرده بود.خوب بود سر پرستار بود اگر تازه کار بود چه می کرد؟!
به هر حال آمدم ایران و برگشتم و ضمن این که خودم را از همه مخفی داشتم سرما خوردم و برگشتم.جایی هم می شد توی این سرما و برف و بی مدیریتی بروی؟ البته بهانه اصلی مادر بود و بیماری قلبی که گویا من آمدم همه اش یکباره برطرف شد (آخی چقدر نازم من!) و صد البته برادرزاده های را دیدم که آخر شرارتند و صد البته حسابی شارژ شدم. مهم هم نبود که شرایط کشور چطور بود. مهم این بود که کنار خانواده بودم و با این کره ایها هم نبودم.
این که در سفر از رفت تا برگشت چه گذشت را بعدا ان شاالله خواهم نوشت.
راستی من چه بکنم با این پارسی بلاگ که هر چه بالا پایین می روم برخی وقت ها نمی توانم حتی چهره مبارک سایتش را ببینم؟
ابن هم بگذرد.


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 86/11/14ساعت  10:16 عصر  توسط سید جواد 
      نظرات دیگران()

    <      1   2      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آندونگ1
    [عناوین آرشیوشده]