سلام
امروز دوشنبه تعطیل است.نمی دانم تولد بوداست یا چیز دیگر.البته فکر کنم روز تولدش یک روز دیگر است. چیزی که هم آزمایشگاهیم گفت شبیه این بود که بودا به دنیا می آید ولی تصور می کنم روزی است که بودای نجات بخش یا همان بودای پنجم به دنیا بر می گردد.همان حکایت مسیح و امام مهدی (ع) و... یعنی رهایی بخش نهایی.جشن و شادی بود و شبها هم مطابق معمول شرق آسیا فشفشه بازی و ... رفتن به بار و نوشیدن انواع سوجو ،مگجو و ماگگلی و...بعدش مست و لایعقل به خانه رفتن.عجب مردمی هستند اینها!
همان روز صبحی که به خانه بر می گشتم باز دانشجویان مست به خوابگاهشان بر می گشتند.بیشتر هم دانشجوهای کارشناسی هستند که تازه به سن قانونی رسیده اند و حسابی خودشان را خفه می کنند. دم در پشتی کایست یک در حقیقت پسر بچه را یکی دیگر از پشت گرفته بود و هدایتش می کرد.یکی هم دوچرخه داغون شده اش را می آورد.گویا مست سوار دوچرخه شده بود و در همان حین هم گلاب به رویتان بالا آورده بود و حسابی روی پیراهنش کثیف کاری کرده بود و البته به شدت هم زمین خورده بود که دوچرخه اش لک و لک می کرد.هر 3 هم بسیار کم سن بودند شاید-20 19 سال.
البته از این صحنه ها زیاد اینجا دیده می شود و گاهی نمی شود حتی روی زمین را نگاه کرد.همه جا کثافت کاری است و زاغهای گرسنه هم دورش جمع شده اند و سر و صدا می کنند. بگذریم که در روزهای عادی هم نمی شود روی زمین را نگاه کرد چون عادت بسیار زشتی این کره ایها دارند .اولش که زیاد سیگار می کشند آن هم از بد بوترین نوعش.دوم که در همین حین هی مثل مرغ که فضله (گلاب به رویتان!) می اندازد آب دهان می اندازند و حتی به خودشان زحمت نمی دهند رویشان را برگردانند. کنار خیابان دستشویی کردن مردانشان هم که دیگر مزید بر علت است.خدا را شکر اینجا باران زیاد می آید و آن هم از نوع شدیدش که همه کثافت کاریهای اینها را می شوید اگر نه خیابانهایش مثل داخل مرغداریها می شد.
یک بار یکی از دوستان که عکسهای اینجا را دیده بود گفت عجب جای تمیزی است.نمی دانست که خدا اینجا را می شوید اگر نه بعدش نمی شد توی خیابان راه بروی.بیخود نیست هر چه بیماری و مرض عجیبی اول از همه از این شرق آسیا همه گیری پیدا می کند.اینها حتی قبل از غذا خوردن دستشان را هم نمی شورند.از ظرف هم غذا می خورند و چوب غذا خوری(چاتکارا) را هم با دهانشان تمیز می کنند و باز توی یک ظرف دیگر می زنند.چندش آورند. برای همین همیشه سعی می کنم از میهمانی رفتن با کره ایها به یک طریقی در بروم. دیگر از غذاهای خوشبو و لذیذشان بگذریم.
البته لازم است یاد آور بشوم سیستم بهداشتی منظمی دارند و دولت و شهرداری حسابی به شهر می رسند اگر نه به مردمش باشد که کار خراب است. مردم را مجبور می کنند در برخی جاها آشغال نریزند.هر صبح همه جا را تمیز می کنند و حتی بازنشسته های پیر ته سیگارهای انداخته شده توی خیابان را هم جمع می کنند. برای دور انداختن و مبلمان و کمد و لوازم خراب خانه باید به شهرداری پول بدهند و شهرداری خودش میاید و آن را می برد ...
فکر کنم این نوشته به حدکافی از چیز های مشمئز کننده لبریز شده است.بهتر است تمامش کنم و ان شا الله نوشته بعدی چیز های خوبی بنویسم مثلا جشنواره غذای کایست.
این هم بگذرد.