سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هانگوگ نامه : گاه نگار روزگار دانشجویی در کره

سلام

دوشنبه شب نشستم و 6-7 قسمت از سریال ترش و شیرین را یکجا نگاه کردم البته به همراه یک فیلم.خداییش وقتی طنزهای دیگران را می بینی قدر طنزهای ایرانی را می دانی. همه شوخیشان سر مسایل جنسی است.اینجا یکی از طنز های آمریکایی به اسم فریند سیزن معروف است اصل قصه و طنز روی یکی از آنهاست که زنش هم جنس باز از کار درمی آید و بچه دار هم شده است ولی طلاق می گیرد و...طنز های تلویزیونی کره ای هم بسیاز لوس است و بیشتر شبیه میمون بازی است و هی توی سر و کله هم می زنند.البته بار جنسی هم دارد کمکی.

سه شنبه شب نشستم و تا 5 صبح یکجا ترش و شیرین را تمام کردم و دوشی گرفتم و خوابیدم و 9 صبح هم بیدار شدم و رفتم آزمایشگاه. به جای لب میتینگ هفتگی 2 تایی آمده بودند از یک مرکز پژوهشی وابسته به دانشگاه سئول و همکار با یک دانشگاه آمریکایی.برای اولین بار جانور فتوسنتز کننده پیدا کرده اند که از یک جلبک سبز تغذیه می کند و بدون تغذیه از جلبک خاص کمتر از یک سال می میرد و البته در صورت تغذیه از جلبک ،کلروپلاست جلبک مدتی طولانی در بودن این جانور که یک لیسه دریایی است می ماند و فتوسنتز می کند.البته یک ژن مربوط به فتوسیستم 2 هم در ژنوم این حلزون وارد شده است ولی تا به حال نتوانسته اند خاستگاه این ژن را پیدا کنند.شاید از این جلبک شاید هم یکی دیگری.به هر حال امیدی به من داد برای خیالبافیهایم در مورد انسان فتوسنتز کننده.فکرش را بکنید اگر آدمیزاد فتوسنتز بکند می تواند تا خیلی جاهای فضا که آب و یا بخاراتش باشد برود.البته شاید!

چهار شنبه این هفته هم باران بارید و چه شدید هم بارید.البته این بار گول آسمان را نخوردم و چتر خانوادگی را با خودم آزمایشگاه بردم.البته داشتن چتر کمی کمکم کرد.بارانی می بارید که کفش و شلوارم را خیس کرد.این بار لج کردم و شلوارم را عوض نکردم ولی کفش ها را که چاره ای نداشتم و عوضشان کردم. حالا زیر این باران شدید رفتن سر کلاس هم لابد خیلی باصفاست!  وقتی رسیدم دیدم ای در کلاس که بسته است و اثری از آثار نیست. رفتم جلو آزمایشگاه استاد درس.همان وقت بیرون آمد و به دنبالش شاگرد کره ایش.شاگرد از تعجب وایی کرد و گفت من به داس(هم آزمایشگاهی هندی البته در دانشگاه)که به تو خبر بدهد کلاس تشکیل نمی شود. خودم را خونسرد نشان دادم و گفتم بی خیال ولی بیرون که آمدم و باران دوش مانند را دیدم چند تا فحش به همه شان  و خصوصا هندیه دادم. وسط راه که از گونگ-دونگ(اسم محله کنار دانشگاه) رد می شدم  یادم آمد موهایم نیاز به اصلاح دارد و رفتم آزمایشگاه بلو کلاب (آرایشگاههای زنجیره ای دجون) .خوشبختانه خلوت بود و علاف نشدم.با خودم گفتم بدذاتی هندیه چندان هم بد نشد.آخر من تا 5/6 آن لاین بودم و کسی هم برایم پیغام نداد مگر این که بعد از آن به او گفته باشند که آن وقت به درد عمه شان می خورد چون نیم ساعتی تا دانشگاه راه دارم. فردا صبحش که مسنجر را چک کردم  دیدم پیغام داده است کلاس نیا و به دختر ویتنامی آزمایشگاه دیگر هم بگو نیاید.بچه پر رو!فکر کرده خرم نمی فهمم بعد از این که من را دانشکده دیدندپیغام داده است. بد نیست حالش را یک روزی بگیرم تا زیاد دور برندارد.

اما این آرایشگاه رفتن ما باعث شد همه آزمایشگاه به به چه چه کنند.خوب خوش تیپیه دیگه ! حتی دکی ما هم تعریف و تمجید می کرد.با خودم گفتم :بقیه که دخترند مهم نیست تو داری خطری می شی!

بعد از ظهر که می رفتیم اتاق کشت با ز پرسید:کجا موهایت را زده ای؟گفنم :بلو کلاب.گفت:من هم این ماه آنجا رفتم ولی دیگر نخواهم رفت.گران هم هست. پرسیدم:چرا؟ گفت: خیلی موهایم را کوتاه کرد و من موی کوتاه دوست ندارم. خداییش هم مثل گوسفندی که پشمش را می زنند اصلاحش کرده بود.بگذریم.

عصر رفتم کلاس و شب که برگشتم اتاق دیدم نمی توانم اتاق بمانم برگشتم آزمایشگاه و رفتم اتاق کشت تا بذر سیب زمینی را کشت بدهم(به همان غده های تولید شده در محیط کشت یا میکروتیوبر می گویند). دکتر جانگ ما هم  آزمایشگاه بود و داشت می رفت که تا من را دید دیر وقت آزمایشگاهم تعجب کرد خصوصا که بعد از کلاس هم بود.تا 12 شب طول کشید و بعدش هم که به اتاق برگشتم به جای شام درست کردن نشستم و تا 3 صبح فیلم نگاه کردم.چه فیلمی؟هات فاز یک فیلم انگلیسی که گویا در انگلستان محبوب است. بد جور گرفتار فیلم شده ام.روز ها کسل و بی حالم وبه زور کار می کنم.

جمعه هم باز کار کشت سیب زمینی و غروبش بد جور کمر درد گرفته بودم.بچه سوسول شده ام.ورزش که نمی کنم.کار بدنی هم که ندارم.حالا چند تا گلدان کاشتم کمر درد می گیرم. اوا نازک نارنجی!

شب هم بعد از کلاس فیلم برات را دیدم.گویا این آمریکایی ها عادت کرده اند با هر کشوری مشکل داشتند برایش فیلم در بیاورند.البته برای همه کشورها فیلم در می آورند ولی این یکی فیلم فرق می کند.به نظر من اگر کسی برات را ببیند و در مورد قزاقستان یک جورایی فکر کند یک احمق بیشتر نیست هر چند از این احمقها در کشورهایی مثل آمریکا کم نباید باشند.فیلم 300 را هم که ساختند کسی باور نکرد مگر خود ابلهشان.این دکتر جانگ ما هم فیلم هایشان را که یک قهرمان می آید و همه را نجات می دهد و همه کارها را تمام می کند مسخره می کرد.اینجا که ... لیس آمریکا هستند مردم باورشان نمی شود این جفنگ ها بقیه جاها جای خود را دارند. آیا شما باور می کنید مردم قزاقستان افتخار کنند اولین تولید کننده پتاسیم است یا زنان آلماتی عموما .... هستند و معمول است که آنجا کسی با خواهرش ... کند یا با خودش مرغ توی چمدان ببرد آمریکا .اصلا مگر گمرک در فرودگاه اجازه ورود حیوان زنده را می دهد؟این طوری گمرک آمریکا بی در و پیکر است. بگذریم که طنز با اغراق همراه است.یا اصلا کسی به عنوان یک گزارشگر تلویزیونی توی عمرش کمربند ایمنی ندیده باشد؟!!! بابا مشکل سیاسی دارید با حکومت چرا یک ملت را با تمام فرهنگ و تاریخش به گند می کشید؟خودتان خیلی متمدن هستید یا مراعات اخلاق جنسی را می کنید.اینها مثل .... هستند که .. می دهد و می گوید من نبودم تو بودی.ای ! عجب تاکید ابلهانه و بیجایی روی ضدیت برات با یهودی داشتند که همه جامی گفت کنار یهودی نباشم یا من جایی بودم که حیوان و یهودی نبود!خوب که چی؟ شورش را در آورده اید یا این یهود یهودتان.مثل این که تمام مردم دنیا بیکارند که بگردند هر جا یهودی بود به او گیر بدهند.یهودی ها هم مثل همه مردم.به هر کس گیر بدهی به تو گیر  می دهد حالا هر دینی که داشته باشی.اگر هم بیشتر به یهودی ها در دنیا گیر می دهند لابد یک گیری به بقیه داده اند اگر نه که همه از شرق تا غرب با صهیونیسم مشکل فلسطین ندارند. از این هم بگذریم.

این هم بگذرد.

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 86/2/29ساعت  5:14 عصر  توسط سید جواد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آندونگ1
    [عناوین آرشیوشده]